حس میکنم خستهام، خسته از آدمهایی که میآیند و میروند و فقط یک عدد به تعداد رابطههای خرابم اضافه میکنند... باید فکری کنم به حال خودم و رابطههایم، نباید بگذارم این عدد بزرگ و بزرگتر شود. نمیدانم چرا هیچگاه از تجربیاتم درس نمیگیرم و همواره احساسی با همهٔ قضایا برخورد میکنم، میخواستم تکیه نکنم و دل نبندم به حضور کم رنگ و پررنگش، اما امروز که صبح، صبح بخیر نگفت، فهمیدم کناره میگیرد... همانطور که خودش میخواهد، رهایش میکنم و دوباره به تنهایی روزهایم را شب میکنم، توان به توان دو رسیدن خرابی یک رابطه را ندارم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر