۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

طوری که بخوای بگی

کتابهای دست دوم را حراج زده بودند، «اگر»، شهریور بود، هوا گرم و تو روزه... رفتیم طبقهٔ پایین، کتاب‌ها را ببینیم، وسط نگاه کردن و بالا و پایین کردن کتابه‌ها، شالم آرام افتاد روی شانه‌ام و مو‌هایم‌‌ رها شد، برخلاف همیشه حواست را دادی به من، صاف نگاه کردی در چشم‌هایم طوری که بخوای بگی، چقدر موهات قشنگه
طوری که بخوای بگی دوست دارم دنیا تو همین لحظه متوقف شه و من و تو بمونیم و کتاب و یه خلوت برای عشقبازی
طوری که بخوای بگی، دیوونه بیا بغلم
طوری که بخوای بگی، دوست ندارم همیدگرو ترک کنیم
طوری که بخوای بگی، دوستت دارم به خاطر همهٔ بدخلقی‌های قبل پریودت
طوری که بخوای بگی، ترکم کن- اما دلت بخواد من بمونم-
طوری که بخوای بگی،...
پ. ن: «طوری که بخوای بگی» وام گرفته از خرس‌های پاندای ماتئی ویسنی یک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر