۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

صدای تو خوب است


انگار امشب همه چیزها دست به دست هم داده اند تا تو را زنده تر کنند در ذهنم
نیمه شب " صدای تو را دوست میدارم" همایون شجریان، و خاطره صدایی که تا ابد در گوشم زنگ میزند.
گودر را باز میکنم،  کسی گزیده ای گذاشته از "دکتر نون زنش رابیشتر از مصدق دوست دارد"، آن تابستان دلدادگی و عاشقی، امانت گرفته بودم از تو، خواندم یک نفس... زمستان به من هدیه دادی، و من بی صبرانه منتظرم بودم ببینم اول کتاب برایم چه مینویسی،طبق عادت نوشتی "برای تو که اهل بارانی" و چقدر دلم تنگ شده بود برای روزهایی که کلمات را برایم برمیگزیدی و مقدسشان میکردی ... زن چشمهایش را پاک میکند و کلمات را سر هم میکند و کتاب در دست میگیرد، تا هوس نکند پیامی به تو بزند و بگوید :" هنوز صدایت را دوست میدارم."...

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

دوزخ

دوزخ یعنی شبهایی که کسی نیست تا موهایت را نوازش کند
دوزخ یعنی آغوشی که نیست تا هق هق ات را شانه باشد
دوزخ یعنی قلبی که مدتهاست نلرزیده
دوزخ یعنی دنیایی که با همه ی بزرگی اش، تنها، تنها یک دوست، یک عشق، یک هم بستر به تو نداده
دوزخ یعنی شبهایی که سخت نیازمند یک همراهی برای به صبح رساندن شب و نبودن همراه
دوزخ یعنی زنانگی فراموش شده
دوزخ یعنی همبستر بودن با کتاب
دوزخ یعنی امشب...

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

غم دل چند توان خورد که ایام نماند

قرار بود تکرار نشود، اما من میدانستم عشق ضمانت نامه ندارد، شبها با کابوس از دست دادنش از خواب بیدار میشدم و صبح میدیدمش و سختتر دستش را در دست میگرفتم تا فکر رهایی از ذهنم رخت بربندد
شعر انتخاب کردم، شعری که می دانستم به تمامی بیان احساسم است، نوشتم در کارتی و دادمش، تا بعدها حسرت نخورم که چرا این کار را نکردم
همه چیزهای خوب دنیا را برایش میخواستم، شیرین ترین شکلاتها، زیباترین لباس ها، خوش بوترین عطرها و عاشقانه ترین شعرها...روزی به خودم آمدم و دیدم جز احوالپرسی چیز دیگری پیامهایمان را مزین نمیکند، دیگر نه او حوصله شاملو گزینی برایم داشت و نه من حوصله ی جنگیدن و گول زدن خودم که خوشبختم
سخت بود پذیرش اینکه در عین بودنش، تنهایم، تنهای تنهای... آن روز سخت زمستان، برف به صورتم سیلی نزد، تنهایی بر من نهیب زد :"کجا ایستاده ای زن؟ در سختترین لحظه تنهایی و لطف غریبه های شهر شامل حالت میشود و مرد رابطه به دنبال روزمره گی است..."
دیگر همه چیز تمام شد، فقط باید یکی شجاعت میکرد و تمامش میکرد... برای من حداقل همه چیز وقتی تمام شد که کتاب انتخاب کردم و یک لحظه فکر کردم برای چه کسی هدیه میگیرم؟ آیا ذره ای عشق به من دارد؟ آیا میداند که چقدر دوستش دارم؟ ... به دو دو تا چهار تا رسیده بودم، اما شجاعت تمام کردن نداشتم...
آخرین دیدار گفت میخواهد مرا ببوسد، اما اشتیاق تنها شدن و لب بر لب گذاشتن هم در من مرده بود، اما باز هم شجاع نبودم تا بگویم کات...
دو روز قبل از تمام شدن رابطه گفت همه چیز درست می شود و قرار نیست از هم جدا شویم، میدانستم قصه میگوید و واقعیت خیلی زود اتفاق می افتد
بعد از تمام شدنش گفت دوری را به سختی تاب می آوری و من میدیدم چقدر همه چیز عادی و روزمره شده، حتی نبودن من... حالا دیگر نیازی نبود پنهان کردن صفحه اش از تیررس نگاه دیگران، چرا که دیگر من نبودم که باعث خجالتش شوم... با خودم میگویم:" بر سر خوردت چه آورده ای؟" جوابی ندارم...


۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

دل تنگی

خسته رسیدم، وسایلم را از دستم گرفتی، سوار تاکسی شدیم، سر بر شانه ات گذاشتم تا اندکی خستگی راه را به در کنم، یک دستت بر شانه ام بود، با دست دیگر، آرام دستم را گرفتی، بوسه زدی و نگاه کردی در چشمانم... همه ی دردهای این روزهای تلخ جدایی، به همان نگاه سرشار از پاکی و عشقت  می ارزد... دلم برای نگاهت تنگ شده... این روزها دلتنگی را از هر نوعی، مرور میکنم، دلتنگی برای صدایت، دل تنگی برای بوسه هایت، دل تنگی برای دستانت، دل تنگی برای شادی از ته دلت... تو این روزها کجایی؟ چه میکنی؟ چه پوشیده ای؟ من خوبم، فقط هر روز با خودم تکرار میکنم: "بلا روزگاریست عاشقیت"

پ. ن: قسمتی از دیالوگ مجید در فیلم سوته دلان: "بلا روزگاریست عاشقیت"

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

عشقه


مانند عشقه به دورم بپیچ، من بی تاب لالایی خوش آهنگ ضربان قلبت هستم و بیقرارم برای التیام یافتن تردیدهایم در پناه آغوشت...
به دورم بپیچ عشقه ی من...

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

آدم است دیگر

دوست داشتم، شبی  مثل امشب که هوا سرشار است از عطر و خنکای بهاری، هم بستری می داشتم و تنم را رها میکردم در آغوشش، و صبح زنانه تر از شب قبل از خواب بیدار میشدم...دوست داشتم چنین شبی، گوشواری به رنگ پیراهنم به گوشم می آویختم و مردی را هوایی میکردم برای بوسیدن گوشهایم... دوست داشتم در چنین شبی عشق باشد و شعر و نوری اندک و نگاه و بوی عود...آدم است دیگری، گاهی حسرت نداشته هایش را میخورد... آدم است دیگر...