کجایی؟
چه میکنی؟
چه کتابی میخوانی؟
موسیقی چی؟
هنوز هم برای غرق شدن در کتاب سیگار میکشی؟
دلت برایم تنگ نشده؟
به روزهای باهم بودن فکر میکنی؟
هنوز هم کافه فرانسه آن صبحهای سرد زمستان را برایت تداعی میکند؟
دلت برای عطر تنم تنگ نشده؟
دلت برای دستهای ظریف زنانهام تنگ نشده؟
حسرت شال گردنت به دلم ملنده، اگر به من میدادی، اینقدر، نم لرزیدم و شانههایم تکان نمیخورد، گرم میشدم
هنوز هم...
نیستی و من باید عادت کنم به نبودنت، ندیدنت، نخواستنت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر