۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

.

ای کاش بودی، اگر بودی تحمل این روزها راحتتر میشد... چقدر آرامش حرفهایت راکم دارم، چقدر دور شدیم از هم، باورم نمیشود این من هستم که تحمل میکنم نبودن ات را، اگر بودی مثل همیشه بی واهمه از قضاوتت میخواستم که ببوسم ات و در آغوش گیرمت و تو ... نیستی و من سرگردان به روزهایی فکر میکنم که تو نیستی تا از کم محلی ها، حرفها و کنایه ها برایت بگویم و تو آرامم کنی و حق بدهی ناراحت شوم، تو نیستی و من بعد از دانشگاه بایدبرگردم خانه، اما این بار هول هولکی در مترو آرایش نمیکنم چون تو منتظرم نیستی- ، تو نیستی و من باید بپذیرم عشقمان در گذشته صرف شده و حال اش ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر