۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

اهلی کردن

مرا اهلی کردی، اما انگار یک صفحه ازکتاب شازده کوچولویت پاره شده بود، آنجا که روباه به شازده کوچولو گفت:" آدمها این حقیقت را فراموش کرده اند ولی تو نباید فراموش کنی، تو هر چه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود، تو مسئول گُل خود هستی..." تو هم مثل همه آدمها فراموش کردی مسئول گُلت هستی... گُلت را رها کردی و تا ابد ترس از رها شدن را بر دلش مهر کردی، و حالا گُلت روزهای بعد از سفرت به سیاره ای دیگر، به تو فکر میکند و در ته روزهایی سخت، دلش میخواهد ناز کند، و از خارها شکایت کند و تو  برایش تجیر بیاوری، و به عطسه های مکررش گوش دهی ... ای کاش تو هم مثل شازده کوچولو بعدها با خودت زمزمه نکنی:" وه که چه ضد و نقیضند این گلها! ولی من بسیار خام تر از آن بودم که بدانم چگونه باید دوستش بدارم." ای کاش روزهایت بدون حسرت باشد... 
15 اردی بهشت 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر