۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

اگر

اگر عشقی بود امشب، به آغوشش پناه میبردم و بغض را رها میکردم، تا با دستهایش اشکهایم را پاک کند و با التماس نگاهم کند تا به حرمت نگاهش، اشک نریزم... امشب اگر مردی بود، به او پیام میدادم، دلم شعر میخواهد و منتظر زنگ مسیج میماندم، تا از شاملو عاشقانه ای برایم بخواند... امشب اگر بود عشقی، ازاضطراب و ترسی که دلم را به یغما برده، میگفتم، اگر عشقی بود امشب بهار نارنج در دستهایش می گذاشتم و بوسه میزدم بر دستانی که حریم امن منند، امشب اگر مردی بود، صورتش را نوازش میکردم و غر میزدم چرا ته ریش دارد، اگر عشقی بود... اگر... اگر
15 اردی بهشت 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر